روزی که فرشته آسمانیام پرواز کرد
تاریخ انتشار: ۱۵ آذر ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۶۵۴۶۸۸۳
ناگفتههای زندگی عکاسشهید، علیرضا برادران به روایت همسرش در سالگرد سانحه هواپیمای سی-۱۳۰ را در ادامه می خوانید.
به گزارش مشرق، روزنامه همشهری نوشت: ۱۷سال از رفتن علیرضا برادراننجار، یکی از شهدای اصحاب رسانه میگذرد اما هنوز همسرش نتوانسته با فراق او کنار بیاید. دلیل این گفته لباسی است که آخرین بار علیرضا به تن داشت و قبل از رفتنش در سبد لباسهای چرک انداخت.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
برای نورعلیزاده و دخترش، ۱۷سال یعنی یک عمر. یک عمر که میتوانست در کنار علیرضا بهترین روزها را سپری کند. او خیلی باسلیقه وجب به وجب دیوارهای خانه را مزین کرده به عکسهای همسر شهیدش. گویی زینتی چشمگیرتر از آنها برایش وجود ندارد. بیمقدمه میگوید: «خیلی خوشاخلاق بود. همین حسنخلقش بود که باعث شد شیفتهاش شوم و به او بله بگویم.» بعد هم ادامه میدهد: «علیرضا بهترین بود. برای من بهترین رفیق. برای پدر و مادرش بهترین فرزند. برای دوست و آشنا حامی دلسوز.» نورعلیزاده ۱۸سال داشت که علیرضا به خواستگاریاش رفت. واسطه آشناییشان همسایهشان بود. در همان جلسه اول مادر شهید برادران به خانواده عروس گفت: «پسرم ماهی ۹۰هزار تومان حقوق میگیرد و فقط خودش هست و پیراهن تنش.» صداقت کلامش به دل نشست و قرار شد عروس و داماد دقایقی با هم صحبت کنند. علیرضا خواستهای جز حفظ حجاب نداشت. نورعلیزاده به یاد میآورد: «علیرضا فقط یک نکته را تأکید کرد که مکمل هم باشیم و ایرادهای هم را برطرف کنیم. نمی دانم چه شد که یک دل نه صد دل عاشق او شدم. هیچکداممان نگاه مادی به زندگی نداشتیم برای همین خیلی خوب توانستیم هم را درک کنیم و به نتیجه برسیم.» آنها زندگی مشترکشان را شروع کردند؛ ساده و بیآلایش. با اینکه شاید شرایط رفاهی خیلی مهیا نبود اما نورعلیزاده بودن با علیرضا را به مثابه زندگی در بهشت میدانست؛ چرا که تصور میکرد مردش یک فرشته آسمانی است.
امشب غذا پرچم داریم
مدت زمان زیادی نگذشت که خدا سوگند و کوثر را به آنها عطا کرد. وجود دوقلوها زندگیشان را بیش از پیش شیرین کرده بود. البته نورعلیزاده خیلی جوان بود و کمتجربه. برای همین رسیدگی به دخترها وقت زیادی از او میگرفت. گاه پیش میآمد فرصتی برای درست کردن شام پیدا نمیکرد. آن وقت بود که علیرضا دست بهکار میشد. میگفت: «امشب غذا پرچم داریم.» بعد دست به کاری میشد و مقداری خیار و گوجه خرد میکرد و چند عدد تخممرغ هم میپخت و کنارش میگذاشت. همسرش تعریف میکند: «علیرضا آنقدر نان و تخممرغ را با اشتها میخورد که من هم به هوس میافتادم. بعد از غذا ظرفها را میشست و آشپزخانه را تمیز میکرد. با اینکه خیلی خسته بود.» با زدن لبخندی حرفش را قطع میکند انگار خاطرهای را به یاد آورده باشد. سپس ادامه میدهد: «علیرضا خیلی شکمو بود. هر بار برای خرید به فروشگاه میرفتیم یکباره غیبش میزد یا در غرفه ترشیجات یا فستفود پیدایش میکردم.»
روزی که علیرضا رفت
فاطمه با خاطرات خوش علیرضا زندگی میکند، با یاد او حرف میزند، کار میکند و روزش را به شب میرساند. در مدتی که با هم زندگی میکردند حتی یکبار هم نشد علیرضا خانم خانهاش را آزردهخاطر کند. او به همان اندازه که حواسش به خانواده ۴نفریشان بود به مادر و پدرش هم رسیدگی میکرد. قبل از اینکه به خانه بیاید اول سری به مادرش میزد. حال و احوالی میپرسید و بعد راهی خانه خودش میشد. با اقوام هم همینطور بود. امکان نداشت در مناسبتهای مذهبی به تکتک فامیل تلفن نزند و تبریک نگوید. نورعلیزاده میگوید: «به غیراز روزی که علیرضا رفت و برنگشت بیمهری دیگری از او ندیدم. سختترین روز زندگیام زمانی بود که خبر شهادتش را شنیدم. باورم نمیشد که دیگر او را نمیبینم. علیرضا معمولا زیاد ماموریت میرفت اما نمیدانم چرا وقتی گفت میخواهد به چابهار برود اضطراب همه وجودم را گرفت.»
صبح روز ۱۵آذر۱۳۸۴ علیرضا از خواب بیدار شد و برای خودش و بچهها تخممرغ آبپز درست کرد. با آرامش صبحانهاش را خورد و وقتی خواست برود به اتاق بچهها رفت. دستی روی سرشان کشید. هیچ وقت این کار را نمیکرد. نورعلیزاده از این سفر حس خوبی نداشت. حتی ساکش را هم نبست؛ برعکس همیشه. خودش را به خواب زد تا شاید این کارش باعث شود علیرضا سفرش را کنسل کند. اما تیرش به سنگ خورد. برای همین طاقت نیاورد و از جا بلند شد. صدایش کرد: «علیرضا کی برمیگردی؟» اما علیرضا حتی صورتش را برنگرداند. فقط دستش را بالا گرفت و عدد ۵را نشان داد. یعنی ۵روز دیگر. همسرش از آن روز شوم میگوید: «پروازشان ساعت ۷صبح بود. وقتی ساعت ۱۱و نیم زنگ زد فکر کردم چابهار است. گفت هواپیما نقص فنی دارد و هنوز در فرودگاه هستند. این حرفش آتشی به جانم انداخت. ساعت ۱۳دوباره به او زنگ زدم اما جواب نداد. حال خودم را نمیفهمیدم.» برای اینکه خبر از علیرضا بگیرد دوباره به خبرگزاری فارس تلفن زد اما کسی خبر دقیق به او نداد. تا اینکه ساعت ۶عصر متوجه شد علیرضا برای همیشه سفر کرده است.
کوثر هم پیش پدر رفت
شهادت علیرضا برای نورعلیزاده بس نبود که بعد از گذشت چندسال ضربه مهلک دیگری به او وارد شد و آن درگذشت ناگهانی دخترش کوثر بود. نورعلیزاده تعریف میکند: «کوثر از آن اول هم به پدرش خیلی وابستگی داشت. بعد از شهادت پدرش خیلی بیتابی میکرد. قاب عکس علیرضا را روی پایش میگذاشت و تکان میداد. این کارش من را خیلی اذیت میکرد. مرتب بهانه پدرش را میگرفت. ۳سال ونیم داشت که بر اثر یک حادثه او هم پیش پدرش رفت.» فصل بهار بود و نوبرانه گوجه سبز. کوثر ظرفی پر از گوجهسبز جلوی خود گذاشته و یکییکی در دهان میگذاشت. ناگهان گوجهای در گلویش گیر کرد و راه نفساش را بست. نورعلیزاده خیلی تلاش کرد که آن را بیرون بیاورد اما دیر شده بود. مسدود شدن مسیر تنفس کوثر باعث شد اکسیژن به مغز او نرسد و به کما برود. بعد از چند روز هم از دنیا رفت. برای نورعلیزاده، سوگند علیرضای دیگری است. با دیدنش به یاد خوبیهای همسرش میافتد و روز و شب خود را با خاطرات عزیزان سفر کردهاش سپری میکند.
منبع: مشرق
کلیدواژه: قیمت هواپیمای سی 130 هواپیما سقوط هواپیما شهید خودرو قیمت های روز در یک نگاه حوادث سلامت
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.mashreghnews.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «مشرق» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۶۵۴۶۸۸۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
ورزشکار نوجوان ایران آسمانی شد | سومین مرگ بعد از حادثه تلخ
به گزارش همشهری آنلاین 22 بهمن ۱۴۰۲ بود که اعضای تیم بسکتبال «رستمی» که به نمایندگی از استان قزوین در رقابتهای لیگ نوجوانان کشور در قم شرکت کرده بودند، در مسیر بازگشت دچار سانحه رانندگی شدند.
این حادثه تلخ زمانی رخ داد که چهار بسکتبالیست کشورمان در شرایطی که بهدلیل خرابی خودروی خود در حاشیه جاده ایستاده بودند، بر اثر برخورد یک خودروی ۲۰۶ که آتش گرفته بود، دچار حادثه شدند.
محمدامین کاظمی و امیرمحمد اردکانی ورزشکارانی بودند که به دلیل مرگ مغزی جان خود را از دست دادند و حالا پس از گذشت بیش از ۲ماه، امروز خبر درگذشت رهام یزدی سومین بازیکن این تیم هم اعلام شد.
خوشبختانه طاها فلاح، دیگر بازیکن آسیبدیده این سانحه از بیمارستان مرخص شد و بهبود پیدا کرد.
کد خبر 847612 برچسبها ویژه ورزشی بسکتبال